۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه

بحریست بحر عشق ...

8/تیر/88
تهران

حضور مصطفی ملکیان در روز هفت تیر


شاید این از معدود دفعاتی است که روشنفکران به صف مردم پیوستند. در مورد ملکیان بد نیست اشاره کنم ایشون در دور قبل ریاست جمهوری از طرفداران هاشمی بود(البته صرفاً در حد یک امضا) بعد از اعلام نتایج انتخابات و فرصت سوزی مردم در یک سخنرانی در جمع اصلاح طلبان بیست عامل عقب ماندگی ایرانیان را بیان کرد. حال این دوره به جای نیش و کنایه زدن به مردم از ابتدا با حمایت رسمی از خاتمی و سپس موسوی (این بار در حد سخنرانی انتخاباتی) و حالا حضور بین مردم کاملاً تغییر رویه داده. این اتفاق رخدادی بس مبارک است. ممنون جناب ملکیان.

۱۳۸۸ تیر ۶, شنبه

شکسپیر

A coward dies a thousand times before his death. The valiant never tastes death but once.
Shakespeare

۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

زتندباد حوادث نمیتوان دیدن

درین چمن که گلی بودست یا سمنی

ازین سموم که بر طرف بوستان بگذشت

عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی

مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ

کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی

بار دیگر شبیخون بلا بر سر این ملت آوار شد و تار و پود جان را شسته به خوناب جگر کرد. آنقدر حوادث تند و تلخ اتفاق افتاد که مجال هر گونه تامل را گرفته است و احساسات را غالب نموده. واین همه یعنی تمام علت گرفتاری این ملت افراط و تفریط. میدانم در این مقطع این گونه سخن گفتن ممکن است کژطبعی به حساب آید یا ننگ بی تفاوتی بر آن بخورد ولی چیزی که این روزها بیشتر از همه ذهنم را مشغول کرده این است که طبق معمول شیپور را از سر گشادش می زنیم. صحنه های کشت و کشتار دل هر انسانی را به درد می آورد ولی اسطوره سازی از این قضایا باز گامی است به عقب. در این روزها همه ملت خونخواه ندا شده اند و البته قبلاً پاسخش را نیز می دهند. ولی من نظر دیگری دارم. واقعاً مسوولیت خون ندا و دیگر منادیان سبز وقایع اخیر کیست؟ من معتقدم:

1- ما- ملت چرتی (به قول حاتمی)- که بعد از حد اقل 16 سال تازه چرتمان پاره شده که وامصیبتا کلاهی به بزرگی خوش خیالیمان به سرمان گذاشته اند و حق مارا برده اند و البته ما رانیز خواب. آن زمانی که متفکرین و روشنفکران ما را در سالهای آخر حکومت هاشمی تهدید و ارعاب میکردند و میزدند و تار و مار میکردند این ملت جان بر کف کجا بودند؟ آن زمان که وزرای دولت خاتمی با پشتوانه 20ملیون رای را جامه دراندند ما ملت کجا بودیم؟ در سال 84 بعد از دولت اصلاحات نیز چرتمان برده بود که برآیند اصلاحات احمدی نژاد شد لابد.

2- سران اصلاحات به جرم فرصت سوزیها و البته هر کدام به نوعی. خاتمی که انتخابات های فرمایشی و استصوابی(استسلاخی) شورای نگهبان را برگزار کرد. چه مجلس هشتم و چه ریاست جمهوری نهم. تئوریسین های اصلاحات که بعد از هشت سال هیچگونه مدلی برای اصلاح طلبی ارائه ندادند و مدام دنبال سهم خواهی از قدرت بودند که نتیجه اش آن بود که در انتها شخصی مثل معین را معرفی کنند که حتی توان صحبت کردن نداشت. کسی که در حادثه کوی دانشگاه به جای مطالبات دانشجویان راه استعفا برگزید، میخواست مطالبات یک ملت را برآورد.

3- کسانی که سالها سکوت کرده بودند و فقط نظاره گر بودند. خود همین سردمداران امروز که با علم به میزان توان مقابله شان تنها با گفتن بیانیه های کلی و مبهم ملت را در تیر رس کسانی قرار میدهند که باز خوب میشناسندشان.

4- حکومتی که سالهاست مرامش را فریاد میزند و بر اساس آن مرام عمل ولی چه حاصل که چرت ملت به این راحتی ها پاره شدنی نیست.

میبینید دوستان. این بار نیز مسببان اصلی فراموش شده اند. همانطور که در سال 57 سبب اصلی مشکلات شناخته نشد و به جای آنکه شکنجه گری را اعدام کنیم، شکنجه گر را مجازات کردیم.

امیدوارم این بار فریب نخوریم و با دقت بیشتر به مسائل بنگریم و خواب آلودگی تاریخیمان را به آسمان و فرشتگان و معصومیت چهره ها حوالت ندهیم.