۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

درد

درد از همین نقطه پیدا می شود. گنگی زبان و گستردگی جان.
کلیدر- محمود دولت آبادی

خداوند خانه

در خانه باز است، اما چهره ی خداوند خانه را دست پر باز می کند.
کلیدر- محمود دولت آبادی

۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

!!!

تنها علت ناخشنودی انسان در آن است که نمی داند چگونه در اتاقش آرام بگیرد.
پاسکال- تفکرات

۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

زخم های زندگی

برخی، از نظر پزشکی، جای ترمیم شده ی زخم را تقریباً مثل پوست سالم می دانند. اما در زندگی چنین چیزی وجود ندارد. زخم های بازی هستند که گاهی به اندازه سر سوزن کوچک می شوند، اما هنوز زخم بازند و درجه زجرشان شبیه زجر از دست دادن یک انگشت است یا از دست دادن بینایی یک چشم. شاید حتی در طول یک سال برای لحظه ای هم متوجه وجود آن نشویم اما اگر زمانی متوجه شدیم، عملاً کاری از دست مان بر نمی آید.
لطیف است شب- اسکات فیلتز جرالد

رابطه

بهترین رابطه، رابطه ای است که با داشتن شناخت و آگاهی از همه ی موانع، هنوز میل به حفظ آن زنده باشد.
لطیف است شب- اسکات فیلتز جرالد

۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

دست خالی

...
به خانه بر می گردم
دستم خالی است
قلبم را
در ازدحام درماندگان
جا گذاشته ام
...!
سید علی صالحی

۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

ناشنوایی

حقیقت این است که یک طبقه حاکم رو به انحطاط، دقیقاً به همه ی بیماری های دوران کهولت، از جمله ناشنوایی دچار می شود.
مکتب دیکتاتورها- اینیاتسیو سیلونه

۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

سال ها

سال ها می گذرند
بی که بدانی به کجا رفته اند
و سال ها می آیند
بی که بدانی به کجایت می برند
و این ندانستن
شاید
تنها مسکن رنج بودن باشد
شاید

۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

انسان و پلیدی

هنگامی که انسان به پلیدی روی می آورد، آنچه می گذرد فراتر از هر تخیلی است.
پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی- مائتي ويسني​يک

۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

سفر

سفرها قابله های افکار هستند.

۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

بعضی چیزها

بعضی چیزهاست
که نمی شود کاری کرد
از هر طرف نگاهش کنید
گرگ، گرگ است
کبک کبک.
لب خوانی های قزل آلای من- محمد شمس لنگرودی

کلاه بوقی

ای عشق
اگر تو نبودی
کلاه بوقی بچه ها بود روز و شب
که زندگی سرمان می گذاشت
لب خوانی های قزل آلای من- محمد شمس لنگرودی

کاش

" کاش می توانستم
صفحه ی هفتاد را ببینم"
دختر- واژه ی بیست ساله ای نجوا کرد
وقتی که ورق بر می گشت.
لب خوانی های قزل آلای من- محمد شمس لنگرودی

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

سگان هار

یخ بسته سنگ و دست و صدا نیز
در کوچه های حادثه یارا
بن بست ظلمت است، وزان سوی
بنگر سگان هار رها را
محمد رضا شفیعی کدکنی

۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

کاه

که را یارای آن است که
پیراهن پشمی بپوشد
که در آستین پر کاهی از زمستان گذشته
مانده باشد
و با ترس به یاد آورد که:
این کاه، برگی از علف های "هایدن پارک" است
در آن روز که بر آشیانه دست گشادیم
و با هم بودیم؟
این کاهی است که کمر فراموشی را شکسته است.
در بند کردن رنگین کمان- غاده السمان- عبد الحسین فرزاد

رویا

و رویا باید که همواره در دور دست باشد
همچون بارش برف بر فراز بلندی ها
تا واقعیت چرکین روزانه
آن را پی مال نکند
در بند کردن رنگین کمان-غاده السمان- عبدالحسین فرزاد

لحظه

یگانه هنر این است
که در گرفتار کردن "لحظه ی گریز پا"
از عهده برآیی
بی آنکه "لحظه" را بکشی
یا با مرگش بمیری
در بند کردن رنگین کمان- غاده السمان- عبدالحسین فرزاد

۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

سوگواران خموش

سوگواران خموش
سوگواران تو امروز خموشند همه
که دهان های وقاحت به خروشند همه
گر خموشانه به سوگ تو نشستند رواست
زان که وحشت زده ی حشر وحوشند همه
آه از این قوم ریایی که درین شهر دو روی
روزها شحنه و شب ، باده فروشند همه
باغ را این تب روحی به کجا برد که باز
قمریان از همه سو خانه به دوشند همه
ای هران قطره ز آفاق هران ابر ببار
بیشه و باغ به آواز تو گوشند همه
گر چه شد میکده ها بسته و یاران امروز
مهر بر لب زده وز نعره خموشند همه
به وفای تو که رندان بلاکش فردا
جز به یاد تو و نام تو ننوشند همه
شفیعی کدکنی

۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

برهنه

برهنه
بگو برهنه خاکم کنند
سراپا برهنه
بدان گونه که عشق را نماز می بریم-
که بی شایبه ی حجابی
با خاک
عاشقانه
در آمیختن می خواهم
احمد شاملو

۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

آزادی

تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم و
آن نگفتیم که به کار آید
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
-آزادی!

احمد شاملو

۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

دوستی

دوستی گلدانی است
که دمیده ست درو تازه گلی ...
http://www.iran-old-song.blogsky.com/1389/03/15/post-165


۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

شادکامی

آری، این اندک است که بهین شادکامی را فراهم می آورد.
چنین گفت زرتشت/ نیچه/ دریوش آشوری

تملک

حال که ارزش اش را می داند، دست اش از آن کوتاه است. شرط تملک، بی خبری است. حتی تملک جسمانی: آدم فقط می تواند زن غریبه را تملک کند.
یادداشت های روزانه ی آلبرکامو- دست نویس های سال 1942/ خشایار دیهیمی

فیلسوف

بیایید فیلسوفی را در تصور آوریم که بعد از نشر چندین اثر در کتابی تازه اعلام می کند: " تا به حال در مسیر غلطی حرکت می کردم، حال می خواهم همه چیز را از نو شروع کنم. حالا فکر می کنم قبلاً بر خطا بودم" . هیچ کس دیگر او را جدی نخواهد گرفت. با این همه در واقع او سندی به دست می دهد که نشان می دهد آدمی است که ارزش اندیشیدن دارد.
یادداشت های روزانه آلبر کامو- دست نویس های سال 1942/ خشایار دیهیمی

بیماری

بیماری صومعه ای است که قاعده ی خودش، ریاضت خودش، سکوت های خودش و الهامات خودش را دارد.
یادداشت های روزانه آلبرکامو- دست نویس های سال 1942/ خشایار دیهیمی
.
.
.
و ایضاً تنهایی

۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

؟

بگذار تا ببینمش اکنون که میرود
ای اشک از چه راه تماشا گرفته ای؟

۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

دشمن

شما را تنها دشمنانی باید که از ایشان بیزار باشید، نه دشمنانی که خوارشان شمارید. باید از دشمن خویش بر خویش ببالید.
نیچه/ چنین گفت زرتشت/ داریوش آشوری

دلیری

باری، پایان دادن بیشتر دلیری می طلبد تا آغاز کردن بیتی تازه: این را طبیبان و شاعران همه می دانند.
نیچه/چنین گفت زرتشت/داریوش آشوری

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

امکانات

فکرش رو بکن، تو یکی از پروژه های high tech این مملکت کار میکنی، مقیاس صحبت ها در یک بخش در حد مولکولی (شیمی پروژه) و در یک قسمت در حد تناژ (مکانیک پروژه) باشه، اونوقت تو اتاق جلسات، وایت بردتون ماژیک نداشته باشه، ماکت هاتون هم قندون و لیوان و حبه قند باشه.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

رستاخیز

تنها آنجا که گورها هستند رستاخیزی خواهد بود
چنین گفت زرتشت/نیچه

۱۳۸۹ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

هاشمی، مردی برای تمام فصول سیاست

در مسائل پیش آمده بعد از انتخابات، مواضع بسیاری از افراد روشن و شفاف شد. ولی از جمله کسانی که هنوز در میانه ایستاده اند هاشمی است. سیاستمدار کهنه کار. اگر لقب چریک پیر بر اندام نبوی برازنده است، شاید لقب سیاستمدار پیر نیز برازنده هاشمی باشد. در زیر تحلیلی از مواضع و شرایط دیروز و امروز هاشمی آمده است که به نظرم جالب آمد. بخوانید:
************
ویژه‌نامه نوروزی روزنامه بهار، ثمینا رستگاری: از همان روزی که با اجازه امام حزب جمهوری اسلامی منحل و سیاست جناحی به وجه غالب سیاست‌ورزی در کشور تبدیل شد همواره تحلیلگران سیاسی از وجود دو قطب یا دو جناح مخالف در کشور به عنوان موتور محرکه این سیاست و حافظ جمهوریت آن یاد کرده‌اند. دو جریان سیاسی چپ و راست مهره‌های سیاست ایران بوده‌اند که هر از گاهی نام‌شان تغییر کرده است. (محافظه‌کار و تندرو، چپ و راست، اصلاح‌طلب و اصولگرا) این دو طیف زمانی اختلافات‌شان را پنهان می‌کردند و اسم اختلاف را دعوای طلبگی می‌گذاشتند و از زمانی تصمیم گرفتند با هم به صور مختلف مبارزه سیاسی کنند. این دو جریان تشکیلات و افراد و سازمان‌های خود را داشته‌اند، کادرسازی کرده‌اند و نیروی جدید گرفته‌اند یا ترجیح داده‌اند کسی را به خود راه ندهند. هرچند وجود این دو جریان بخش مهمی از تاریخ سیاسی سه دهه اخیر کشور را تشکیل می‌دهد اما بدون شک این تاریخ بدون حضور، عملکرد و اندیشه فردی دیگر که هیچ گاه نخواست از همفکران خود حزبی بسازد تا خودش در راس آن قرار گیرد و تشکیلاتی داشته باشد قابل درک نخواهد بود یعنی بدون پیگیری نقش هاشمی‌رفسنجانی. شاید به دلیل همین عدم وابستگی جناحی است که هاشمی گاه به عنوان حامل بالاترین آرزوها و خواسته‌ها و گاه موضوع سخت‌ترین کین‌توزی‌ها مطرح بوده است.
هاشمی‌رفسنجانی در تمام طول عمرش یک رجل سیاسی میانه‌رو بوده است و در دو دهه اخیر در میانه این دو جریان ایستاده. به دلیل همین میانه‌روی گاه با راست متحد شده و گاه از چپ حمایت کرده است، گاه راست منتقدش بوده و زمانی چپ به او اعترض می‌کرده است. این میانه‌روی او را به چهره‌یی با سرنوشتی منحصر به فرد تبدیل کرده است. آن زمان که تعادل قدرت چپ و راست به هم خورده و یکی دیگری را از صحنه بیرون رانده عزم حذف و تخریب هاشمی هم در پی ظفرش آمده است. او در ۲۰ سال اخیر بیش از هر سیاستمدار دیگری که در نظام باقی‌مانده هدف تهمت و تخریب قرار گرفته ولی همواره جایگاه خود را حفظ کرده است. شاید هر دو اینها معلول همان در میانه ایستادن بوده باشد.
او هیچ‌گاه علاقه‌یی به کادرسازی سیاسی و بازی کردن در میدان سیاست به شیوه تشکیلاتی نداشته است. شاید الگوی وی برای این‌کار امام است ولی تجربه دو دهه اخیر به هاشمی نشان داده که امام یک استثنا بود.
اما سال ۸۸ در حیات سیاسی هاشمی‌رفسنجانی سالی متفاوت بود. هاشمی در این سال هم ثمره یک عمر میانه‌روی‌اش را دید و هم هزینه آن را پرداخت و در پایان این سال توانست با لبخندی بر لب و در میان چشمان بهت‌زده کسانی که سال‌هاست برای حذف او تلاش می‌کنند از آتشی عظیم بیرون بیاید.
***
رئیس‌جمهور شدن هاشمی در سال ۶۸ احیای راست و به حاشیه رفتن چپ را به دنبال داشت. او روز ۲۸ مرداد ریاست‌جمهوری را از آیت‌الله خامنه‌یی تحویل گرفت و با آمدنش «موسوی‌ها» از صحنه سیاست رفتند؛ میرحسین موسوی، موسوی‌اردبیلی، موسوی‌تبریزی، موسوی‌خوئینی‌ها و موسوی بجنوردی. در عوض راست‌هایی که به دلیل فضای رادیکال جنگی و اقتصاد دولتی به حاشیه رفته بودند به متن صحنه سیاسی ایران آمدند.
در این دوران هاشمی مغضوب چپ و محبوب راست بود. در آن زمان چپ هاشمی را متهم می‌کرد که می‌خواهد از فقدان امام استفاده کرده، پای امریکا را به کشور باز کند و تمامی دستاوردهای انقلابی مستضعفان را از چنگ‌شان به در آورد. البته این حرف را به واسطه انتقاد از سیاست‌های غیردولتی و جذب سرمایه‌گذاران خارجی به ایران بیان می‌کرد. اما واقعیت آن بود که جنگ تمام شده بود و مردم خسته از هشت سال ویرانی با سازندگی همراه شده بودند و هاشمی ۹۴ درصد آرای مردم را به دست آورده بود. شعارهای رادیکال چپ خریداری نداشت اما هنوز مجلس سوم در دست آنها بود و این همان عامل تعادل‌بخشی بود که راست را در مواجهه با هاشمی میانه‌رو، محتاط می‌کرد به گونه‌یی که رسالت آنها حمایت از هاشمی بود.
هاشمی سال ۶۸ رئیس‌جمهور محبوب کشوری جنگ‌زده شد با هزار میلیارد دلار خسارت جنگی؛ خسارتی که جبرانش اگر هم با سرمایه داخلی ممکن بود در توان و حوصله مردم نبود. در این زمان هاشمی به فکر استفاده از سرمایه‌های خارجی افتاد و از سرمایه‌داران ایرانی خارج از کشور برای سرمایه‌گذاری در ایران دعوت کرد.
برای فهم موضع چپ‌ها در آن دوران می‌توان به روزنامه سلام رجوع کرد و تنها نگاهی به عناوین مطالب انداخت: «دعوت سرمایه‌داران یک اقدام سمبلیک یا رویایی شیطانی؟»، «به بهانه دعوت از سرمایه‌داران فراری»، «عوارض بازگشت سرمایه‌داران». در تمامی این نوشته‌ها منطق چپ این بود که همزیستی سرمایه‌داران و نیروهای انقلابی ناممکن است چرا که آنها پیوندی ناگسستنی با نظام سلطنتی دارند. پیامد بازگشت آنها این خواهد بود که به تدریج انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد و با این منطق طبیعی بود که نویسندگان سلام «سرمایه‌داران ژاپنی و کره‌یی و آلمانی را ترجیح دهند».
البته نباید فراموش کرد که آنها برای جبران خرابی‌های کشور هیچ‌گاه برنامه‌یی ارائه نکردند. آنها در سه سالی که تنها مجلس را در دست داشتند بیشترین اعتراض را به دولت هاشمی روا داشتند اما حرمت او را هم نگه داشتند چرا که هاشمی همچنان برای آنها یار امام و فرزند انقلاب و همرزم دیروزشان بود.
در فاصله سال‌های ۶۸ تا ۷۱ راست از این سیاست‌های هاشمی حمایت کرد چرا که هنوز چپ قدرت داشت و حمایت از هاشمی برای راست لازم بود.
احمد توکلی که در آن زمان دبیر اقتصادی روزنامه رسالت بود با عدد و رقم ثابت می‌کرد بازگشت سرمایه‌داران به کشور گریزناپذیر است. رسالت در آن زمان این سوال را هم مطرح کرد که «اگر امر دایر شد بین اجازه سرمایه‌گذاری به یک ایرانی یا یک اجنبی باید اجنبی را انتخاب کنیم؟»
«اگر ایرانیانی که در خارج پول و سرمایه و تخصص خود را به هر دلیل خارجی یا داخلی برای استحکام کفر و استکبار به کار گرفته‌اند برگردند باید فریاد برآوریم ارزش‌های انقلاب از دست رفت؟»
البته فراموش نکنیم راستی‌ها در گفتن این حرف‌ها دست‌شان از رقیب باز‌تر بود چرا که آنها اموال کسی را مصادره نکرده بودند که حالا نگران برگشتن صاحبان آن اموال باشند.
محتشمی‌پور در آن زمان افزایش تعداد مستضعفان را به نفع جناح خود ارزیابی کرد و گفت ما در انتخابات آینده شانس زیادی برای پیروزی داریم. اما مردم در انتخابات مجلس چهارم به جناح چپ رای ندادند. آنها دلزده از اقتصاد دولتی دلبسته شعارهای هاشمی بودند.
بعد از حذف چپ توکلی رقیب هاشمی شد و اختلافات راست با هاشمی روز به روز نمایان‌تر می‌شد؛ راست‌هایی که می‌خواستند اما نمی‌توانستند هاشمی را حذف کنند. در انتخابات ریاست‌جمهوری هاشمی‌رفسنجانی ۶۳ درصد آرای مردم را از آن خود کرد.
این بار هاشمی با مجلسی رودررو بود در دست راست‌ها که می‌خواستند اقتدار خود را به رئیس‌جمهور نشان دهند چرا که دیگر چپی نبود تا از واهمه آن با هاشمی موتلف شوند.
سرمستی راست سنتی از حذف رقیب و وسوسه عرض اندامش در مقابل هاشمی علت اصلی انشعاب گروهی شد به نام کارگزاران سازندگی. کسانی که کارگزاران دولتی و وزرای هاشمی بودند و می‌خواستند در انتخابات مجلس پنجم سهمی از آنچه راست‌های سنتی همه را برای خود می‌خواستند از آن خود کنند البته با علم به سابقه تاریخی چپ و چگونگی حذف آنها. جناح راست حاضر نشد کارگزاران را در لیست خود جای دهد چرا که سرمست بود از انتخابات‌هایی که یکه و تنها شرکت کرده بود و برنده شده بود.
انشعاب کارگزاران از جناح راست برای راستی‌ها عاقبت خوشایندی نداشت چرا که تمام مهره‌های بازی آنها درست بود به جز اینکه آنها پدیده‌یی به اسم دوم خرداد را هرگز پیش‌بینی نکرده بودند.
در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۷۶ نوبت چپ بود که بی‌کمک نظارت استصوابی و به یاری مردم به صحنه سیاست بازگردد. نام خاتمی از وزارت کشور هاشمی به عنوان رئیس‌جمهور اعلام شد و هاشمی در پیامی تاریخی به خاتمی گفت: «این پیروزی گوارای شما باد.» جمله‌یی که دیگر در هیچ انتخابات ریاست‌جمهوری بر زبان هیچ ‌کس جاری نشد.
اما حالا نوبت چپ‌ها بود که با هاشمی آن کنند که راست کرد. دوباره تعادل قدرت به هم خورده بود و این‌ بار چپی‌ها سرمست از باده پیروزی شدند و طبق منطقی تاریخی هاشمی قربانی این سرمستی شد.
دوم خرداد ۷۶ چپی‌ها پیروز شدند و نام دوم خردادی روی آنها ماند و زمستان ۷۸ شروع کردند به تخریب هاشمی.
درست زمانی که هاشمی می‌خواست در انتخابات مجلس ششم کاندیدا شود او را به لیست خود راه ندادند به این بهانه که ما فقط بر سر برنامه ائتلاف می‌کنیم و از آنجا که خودشان هم برنامه‌یی ارائه ندادند این حرف‌شان به عنوان یک شوخی تلخ در تاریخ ثبت شد.
اکبر گنجی در همان زمان مقاله معروف عالیجناب سرخ‌پوش را نوشت و روزنامه صبح امروز بی‌هیچ تردیدی آن را نه یک بار که دو بار چاپ کرد. هاشمی شد نماد و سمبل اقتدارگرایی که برای حرکت در مسیر اصلاحات باید از روی او عبور می‌کردند. گنجی روشنفکری شده بود که با نقل قول از وبر تخریب هاشمی را واجب عینی می‌دانست. در آن زمان کسانی مثل سیدمرتضی مردیها در نقد گنجی قلم زدند اما زمانه، زمانه گنجی بود. گنجی معتقد بود کوه را با بیل و کلنگ نمی‌توان جابه‌جا کرد بلکه مواد منفجره لازم است و مشرب فکری‌اش این بار نه وبر که حجاریانی بود که از کتاب‌های پارسونز نتیجه گرفته بود. دوران گذار از سنت به مدرنیته را باید خیلی سریع سپری کرد. گنجی در جواب تمام نقدهایی که تخریب هاشمی را به زیان اصلاحات و به سود اقتدارگرایان می‌دانست جمله‌یی تاریخی بر زبان آورد «بازگشت به دوران قبل از دوم خرداد عملاً نامحتمل است».
امروز که این جملات را می‌خوانید گنجی دیگر نمی‌تواند به ایران برگردد و به زندان نرود و همه ما هم می‌دانیم بازگشت به شرایطی صعب‌تر از پیش از دوم خرداد عملاً محتمل بود.
شکست هاشمی در انتخابات مجلس ششم و پس از آن در انتخابات ریاست‌جمهوری فصلی نو در زندگی او بود. او پس از آن ناکامی‌ها، حضور و نفوذ در نهادهای انتصابی را بر نهادهای انتخابی ترجیح داد. او دیگر هاشمی نبود که در نماز جمعه با یک جمله‌اش تحولی شگرف در جامعه ایجاد کند، اینکه زنان پیغمبر هر کدام خانه‌یی جداگانه داشته‌اند را بگوید و تظاهر به فقر را از ارزش به ضدارزش تبدیل کند، او دیگر مرد پشت پرده‌ها شد و گمانه‌زنی درباره نجواهایش کار تحلیلگران سیاسی. شاید او که از روز اول انقلاب رفت و آمد نهضت‌ها، گروه‌ها، سازمان‌ها و جناح‌ها و احزاب را دیده بود پیش از دیگران دریافته بود سیاست رقابتی به پایان رسیده است. او به درستی دریافته بود اینک که نسل دومی‌ها دست بالا را در سیاست کشور گرفته‌اند، دعوا دیگر دعوای طلبگی نیست و دوران مدارای رقیب و حفظ حرمت وی به پایان رسیده است. دوران، دوران یکدستی شده بود.
در انتخابات سال ۸۴ محمود احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور شد. این بار در روزگار طرد و اخراج اصلاح‌طلبان باز ترازو از تعادل خارج شد و نوبت هاشمی بود که برای چندمین بار قربانی سرمستی و بدمستی تندروترین لایه‌های راست شود.
در داستان شاهزاده و گدا و دیو و دلبر او شاهزاده‌یی دیوسرشت بود، سخت تجمل‌گرا که بیشتر ایران را به نام خود سند زده بود و قدرتی مافوق تصور داشت و این بار نه برای رسیدن به آزادی که به اسم عدالت باید از سر راه برداشته می‌شد.
در دهمین انتخابات ریاست‌جمهوری بی‌آنکه کاندیدا باشد سایه‌یی تاریک را همه جا نشان دادند و گفتند نام این شبح هاشمی است، خاتمی و میرحسین بهانه است و دعوا همان دعوای دلچسب چهار سال پیش است، پس به نام عدالت به رقیب هاشمی رای دهید.
در مناظره موسوی و احمدی‌نژاد هیچ نقدی بر موسوی وارد نبود به جز اینکه او مهره هاشمی است و میرحسین با کلامی شمرده سعی در این داشت که بگوید من میرحسین موسوی هیچ ربطی به هیچ‌کسی ندارم، بعد از ۲۰ سال آمده‌ام چراکه احساس خطر کرده‌ام اما احمدی‌نژاد گفت آقای موسوی من به شما علاقه‌مندم ولی شما خودتان هم نمی‌دانید که مهره هاشمی هستید؛ هاشمی که خود و فرزندانش فساد مالی دارند.
هیچ وقت معلوم نشد که آیا این فرمول این بار هم افاقه کرد یا نه اما به هر حال احمدی‌نژاد باز رئیس دولت شد. و این ‌بار دیگر مگر می‌شد تصور کرد با داشتن قوه مجریه، مقننه، قضائیه، صدا و سیما و… باز هاشمی سر جای خودش بنشیند.
در تمام حوادث بعد از انتخابات نام فرزندان هاشمی در خبرگزاری‌های طرفدار دولت به عنوان متهم درجه یک منتشر می‌شد، در دادگاه نام پسر هاشمی به کرات از زبان متهمان شنیده شد اما هاشمی در این گرداب ثابت کرد بی‌آنکه کشتی‌بان را سیاستی دیگر بیاید و با همان مشی میانه‌روی در عرصه سیاست باقی خواهد ماند.
او در نماز جمعه بعد از انتخابات ثابت کرد این حرفش که سال‌ها پیش گفته بود هیچ وقت پیشنهاد ریاست قوه قضائیه را نپذیرفته چراکه به لحاظ روحی نمی‌تواند حکم زندان کسی را صادر کند درست بوده است. او در این نماز جمعه با بغضی در گلو خواهان آزادی زندانیان سیاسی و دلجویی از آسیب‌دیدگان حوادث بعد از انتخابات شد و برای حل بحران راه‌حل‌هایی ارائه داد که هنوز هم اگر به آنها عمل شود بحران رفع خواهد شد بعد از آن در مشهد سخنانی گفت که دیگر برای به قدرت‌رسیدگان قابل تحمل نبود. علیه‌اش شبنامه‌‌یی با شکل هفته‌نامه چاپ کردند تا ثابت کنند بقای انقلاب در گرو نابودی اوست. هر روز پرونده قطوری را که برای پسرش ساخته بودند به رخش می‌کشیدند تا شاید عرصه را خالی کند اما او همچنان در صدر دو نهاد مهم نظام باقی‌مانده. تشویق‌های این سو و فحاشی‌های آن سو او را لحظه‌یی به خداحافظی با ساختار وسوسه نکرده چرا که او به امام قولی داده است و همچنان به آن قول پایبند است. اما هاشمی‌رفسنجانی شاید این روزها با خودش آن شعر مورد علاقه‌اش را زمزمه کند.
«سرچشمه شاید گرفتن به بیل، چو پر شد نشاید گرفتن به پیل»
شاید اگر او در همان سرچشمه تشکیلاتی به راه انداخته بود و مسائل و مشکلات کشور را به جای حل و رفع قانونی با مصلحت‌اندیشی حل نکرده بود حالا برای آزادی احزاب و مطبوعات به فیل احتیاجی نبود.
او آن روز که شروع کرد به نوشتن خاطرات روزانه‌اش باید به روزهایی می‌اندیشید که لولای میان جناح چپ و راست از بین می‌رود و دیگر مردی که بتوان در روزهای بی‌چشم‌انداز به سراغش رفت روی صندلی‌اش ننشسته باشد.
هاشمی به امیرکبیر خیلی علاقه‌مند است اما آن دو در سیاست‌ورزی به هم شبیه نیستند. امیرکبیر سخت خشن بود و غیرقابل انعطاف اما هاشمی این‌گونه نیست. تنها شباهتش به امیر این است که او هم مانند امیرکبیر در تاریخ ایران وارثی ندارد.

۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

کتاب و روسپی

- کتاب ها و روسپی ها را می توان به بستر برد
- کتاب ها و روسپی ها زمان را در هم می بافند. بر شب مانند روز و بر روز مانند شب حکم می کنند
- کتاب ها و روسپی ها همیشه در عشقی نا کامیاب به یکدیگر به سر برده اند
- کتاب ها و روسپی ها هر دو مردان ویژه خود را دارند. مردانی که از طریق آنها گذران روزگار می کنند و عذابشان می دهند
- کتاب ها و روسپی ها - به ندرت کسی تصاحبشان می کند، شاهد مرگشان می شود. پیش از آنکه عمرشان به سر آید گم و گور می شوند
- کتاب ها و روسپی ها در موسسه های عمومی جای دارند. مشتری هر دو دانشجویانند
خیابان یک طرفه/ والتر بنیامین

۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه

نیچه و اوضاع امروز ایران

بعضی اوقات اگر کمی بهتر فکر کنی میبینی که باید از کسانی که طاقت دیدنشون رو هم نداری به غایت ممنون باشی. مثلاً همین افراطیون راست کنونی. که اگر نبودند جنبش سب.زی چنین ریشه دار هم نبود. در این مورد نیچه جمله زیبایی دارد:
وحشی ترین نیروها راه را صاف می کنند و عمدتاً ویران گرند. ولی با وجود این کار آنها ضروری است تا بعدها تمدن بهتری در آنجا بنا شود. نیروهای هولناک که شر خوانده می شوند، معماران و جاده صاف کن های غول پیکر بشریت هستند.

هنر زندگی

هنر زندگی یعنی یافتن راه هایی برای استفاده از مصیبت های خودمان
مونتنی/ مقالات

۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

بار مسئولیت

کودک ماندگی و قربانی سازی، دو شیوه گریز از دشواری بودن، دو استراتژی فرار شادکامانه از بار مسدولیت.
افسون زدگی جدید، هویت چهل تکه و تفگر سیار/ داریوش شایگان

خوشبختی

خوشبختی یعنی توانایی شناختن خود بدون ترسیدن
والتر بنیامین/ خیابان یک طرفه

۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

هرمنوتیک به روایت عین القضات
جوانمردا! این شعرها را چون آینه دان! آخر دانی که آینه را صورتی نیست در خود. اما هر که نگه کند، صورت خود تواند دیدن. همچنین می دان که شعر را در خود هیچ معنایی نیست! اما هر کسی ازو آن تواند دید که نقد روزگار و کمال کار اوست. و اگر گویی : " شعر را معنی آن است که قائلش خواست و دیگران معنی دیگر وضع می کنند از خود" این همچنان است که کسی گوید : " صورت آینه، صورت صیقلی ای است که اول آن صورت نموده.