۱۳۹۱ آبان ۷, یکشنبه

تردید

دشنه ی تیز تردید
و
حریر نازک خیال
...

۱۳۹۱ مهر ۲۵, سه‌شنبه

بعضی وقت ها ...

with some wounds, you have to rip off the Band-Aid, let them breathe and give them time ... to heal.

Gray's Anatomy

۱۳۹۱ مهر ۱۸, سه‌شنبه

شب های تهران

دخترک فال فروش
مرا ببخش
نه سکه ای و نه حتی لبخندی
خواهران و برادران بی شماره ات
گویا
از تو زرنگ تر بودند

۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

زندگی کوچک نیس اگر ...



زندگی کوچک نیست
اگر هنوز هست:
بازی و لبخند و دست هات.
زندگی کوچک نیست
اگر هنوز هست:
چشم هات و صدات و بوی پیراهن ات.
زندگی کوچک نیست
اگر در پیچ های سرگیجه آورش
یا شیب های نفس گیرش
یا تندبادهای سخت اش
هنوز مجالی هست برای
تماس پیشانی و شانه ات.
زندگی کوچک نیست
اگر هنوز هست:
آب و دوچرخه و "دوست ات دارم"

مصطفی مستور/پرسه در حوالی زندگی

۱۳۹۱ مهر ۹, یکشنبه

امروز نی ام ملول

در میان این همه اخبار ناگوار، از قیمت ارز گرفته تا کارتون به غایت مجاب کننده ی نتانیاهو!! و ... من خوبم. نمی دانم چرا؟ شاید علتش خنکای نسیمی است و تحریر چکاوکی که چند وقتی است پگاهان بیدارم می کند، پرسه زنی های پاییزی در خیابان شریعتی که به قول بالزاک "عین زندگی هستند" حتی اگر بعد از دندانپزشکی باشد، شاید به خاطر دیدن دوقلوهایی است که به رایگان خنده ای تقدیم ات می کنند، یا دختر فال فروشی که یله و رها موهایش در باد تاب می خورد و فارغ از درآمد روزانه اش برای خودش ترانه می خواند، یا حتی دیدن دو دوست، یک زوج که آرزومند خوشبختی شان هستی و دیدن شان کل غم تنهایی ات را به یک باره می زداید و ... و در یک کلام زندگی. چیزی که جریان دارد هنوز در این کره ی خاکی و باید پاس اش بداریم حتی با دلار سه هزار تومان و تهدید آن جاهل متعصب و نا کارآمدی حاکمان نا بخرد.
  
پی نوشت: عنوان از مصرع اول غزلی از ملای روم:
امروز نی ام ملول، شادم     غم را همه طاق برنهادم
بی ساقی و بی شراب مستم     بی تخت و کلاه کی قبادم



























۱۳۹۱ مهر ۷, جمعه

در مرز ناممکن


این تاسیسات آپارتمان های قدیمی تهران هم خودش مساله ای است گه گاه " در مرز ناممکن" همان گونه که شاملو در مورد آدمی می گوید. از چهارشنبه مانند خوره ذهنم را می کاود این سینک ظرفشویی و در حد تفکر در باب خلقت، انرژی می برد. این که راهی هست آیا؟ باید دیوار آشپزخانه را بشکافی و بعدش کارهای بنایی و من کارمند که تنها جنازه ام به خانه می رسد و آپارتمان کوچک و .... تا این که دیروز عصر مصمم رفتم، دست یک لوله کش محترم را گرفتم و بر سر مریض محتضرم آوردم. با هم فکری و هم کاری هم نجات اش دادیم. خیلی راحت تر از چیزی که فکر می کردم. اگرچه همه چیز بهم ریخته و نامنظم بود. عملاً آشپزخانه ی کوچک من میدان جنگی بود منهدم، ولی تمام شد. این مساله غامض فلسفی-لوله ای حل گردید. خودم را مرور می کنم از سه ماهی که به این آپارتمان جدید نقل مکان کرده ام و این مشکل را از همان روزاول داشته ام و هر بارنادیده اش و حداکثر یک راه حل موقتی و بار فکرش که تا دیروز بر گرده ام سنگینی می کرد. را ستی از اضطراب و فکر آن روزها تا خستگی توام با آرامش امشب چه راهی طی شد؟ تنها عمل. آدونیس گفته است " آن چه هنوز بر زبان نیاورده ای تو را در حصار خویش کشانده" و من فکر می کنم آنچه انجام اش نداده ایم خسته مان می کند، انرژی مان را می گیرد از تاسیسات فشل یک آپارتمان قدیمی تا ... بوسه ای که لبانت تشنه اش هستند، "دوست ات دارم" ای که به کسی بدهکاری و اغوشی که انتظارت را می کشد. گاهی لازم است نیندیشی. فتیله ی ذهن ات را پایین بکشی. تنها اراده باشی و عمل و رها شوی از حصار تنگ اندیشه.

۱۳۹۱ شهریور ۲۸, سه‌شنبه

آدمی مخفی است در زیر زبان

آن چه گفتی تو را در بند نکرده است
آن چه هنوز بر زبان نیاورده ای
تو را در حصار خویش کشانده
آن سخن را بگو
تا ببینیم چه خواهد شد
چرا پنهان می شوی از آنچه فردا از تو
پرده خواهد برداشت؟

آدونیس- ترجمه ی مریم حیدری

۱۳۹۱ شهریور ۲۵, شنبه

باز هم "آدونیس"

از آدونیس پیش ترک گفته بودم.
"علی احمد سعید در سال 1930 در روستایی از توابع شهر جبله در سوریه به دنیا آمد. نام آدونیس را بنا بر اسطوره ی فنیقی (خدای واره ی سرسبزی و حاصل خیزی) بر خود نهاد. آدونیس چند بار نامزد دریافت جایزه ی نوبل شد. در نقاشی، به ویژه در هنر کولاژ، تبحر دارد ..."
ماهنامه ی تجربه-شماره ی 15

همیشه بگو: نه.
واژه ی آری تنها شایسته ی آخرین
مهمان است:
مرگ.
 




۱۳۹۱ شهریور ۲۱, سه‌شنبه

آدونیس

نام آدونیس را سالها پیش وقتی در سفری به تهران آمده بود (آذرماه 84) اول بار شنیدم. که از آن به عنوان یک حادثه یاد شده. از گوشه و کنار هر بار از ترجمه ی اشعارش خوانده و شنیده بودم تا این که پنج شنبه عبد از برگشت از کلکچال و گشت و گذار مفصلم در انتشارات مثلث (دربند) کتابی از او دیدم: "کارنامه ی باد" ترجمه ی عبد الرضا رضائی نیا-نشر مرکز

از شعر های این کتاب:

گفت:
روز قربانگاه تن است،
شب
قربانی

۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه

دو روی یک سکه

عشق و نفرت گویا دو روی یک سکه اند. سکه ی دیگر خواهی. سکه ی خود نبودن و خود را ندیدن

یاد بعضی نفرات .... ویران ات می کند، که ویرانی ات را به رخ ات می کشد
یاد بعضی نفرات
.
.
.

۱۳۹۱ فروردین ۲۲, سه‌شنبه

جنگ

جنگ که بشود، هر دو طرف بازنده اند

سووشون- سیمین دانشور

اگر رحمی کنی بر خوشه چینی ...

شلخته درو کنید تا چیزی گیر خوشه چین ها بیاید

سووشون- سیمسن دانشور

بخشایش

بخشایش عطری است که گل سرخ بر پاشنه ی کفشی که له اش می کند می فشاند
مارک تواین

فراموشی

... شاید شدید ترین شوق انسان بعد از شوق به شناختن و چشیدن، میل اش به فراموش کردن شناخته ها باشد
سفر به سوی صبح- هرمان هسه- سروش حبیبی