
جان لاک از جمله معدود انديشمنداني است که نظراتش هم در حوزه نظر و هم در حوزه عمل موثر و کارساز واقع شده و تاثيري که او در فلسفه بر جاي گذاشته غيرقابل انکار است. لاک که از جمله فيلسوفان مسلک تجربه گرايي به شمار مي آيد، در کتاب مشهور خود به نام «رساله درباره معرفت انساني» خدمتي بزرگ به روشن کردن مساله معرفت و حدود دستيابي انسان به معرفت کرده است تا جايي که برخي عميق ترين و تکان دهنده ترين تاثيري را که جان لاک بر جريان انديشه جديد به جاي گذاشته است، نه نوشته هاي او در زمينه مباحث سياسي، که کتاب «رساله درباره معرفت انساني» دانسته اند و از آن با عنوان انجيل روشنفکري اروپايي ياد کرده اند.1 او در اين کتاب با تاکيد بر اين امر که تمام دانش بشر تنها و تنها از راه تجربه به دست مي آيد و همچنين نفي هرگونه اصول ثابت و پيشيني که در اعتقادات عامه وجود دارد و همواره در طول تاريخ انديشه تا آن زمان درست انگاشته شده بودند، مي کوشد نشان دهد از آنجا که تجربه بشر محدود به امور پيرامون اوست، لذا هرگز نمي تواند به ماهيت حقيقي امور مختلف پي ببرد. به اين ترتيب، او امکان هرگونه شناخت حقيقي و واقعي را که بتواند منجر به اعتقاد و ايمان کامل شود، رد مي کند. در نهايت با دلايلي که در کتاب «نامه يي در باب تساهل» بيان مي دارد موفق مي شود بذر تساهل و رواداري مذهبي و سياسي را در جامعه آن روز انگلستان و حتي امريکا و ساير نقاط اروپا بپروراند. به اين ترتيب مي توان لاک را يکي از مهم ترين کساني دانست که فلاسفه يي چون کانت در بسط انديشه هاي خود وامدار اويند.
عقايد سياسي لاک که در حوزه عمل بسيار مفيد فايده واقع شده، به طور کامل در «دو رساله درباره حکومت» آمده است. اين کتاب از دو رساله تشکيل شده است. در رساله اول که از اهميت کمتري نسبت به رساله دوم برخوردار است، جان لاک به رد نظرات نويسنده يي به نام رابرت فيلمر پرداخته و دلايل خود مبني بر عدم مشروعيت حکومت هاي مطلقه را آورده است که در اينجا به بررسي آنها نخواهيم پرداخت. و اما در رساله دوم که از اهميت بسزايي حتي در زمان حاضر برخوردار است اصول عقايد خود را در دفاع از حکومت هاي قانوني و دموکراتيک بيان کرده است.لاک نيز همچون بسياري از رساله هاي سياسي، دستگاه فلسفي خود را بر پايه تفسيري که از «وضع طبيعي» ارائه مي دهد، استوار مي کند و اين درست همان نقطه يي است که ميان عقايد او به عنوان يکي از بنيانگذاران انديشه ليبرال با ديگر انديشمندان غيرليبرال تفاوت ايجاد مي کند. با نگاهي کوتاه به مفهوم وضع طبيعي نزد لاک با آنچه در مورد وضع طبيعي نزد «توماس هابز» به عنوان يکي از بزرگ ترين و تاثيرگذارترين انديشمندان سياسي وجود دارد، به خوبي مي توان به اهميت و جايگاه اين موضوع پي برد، چرا که پذيرش هر يک از اين دو نظرگاه به نتايج کاملاً متفاوتي منجر خواهد شد.
در ابتدا بايد تعريفي کلي از وضع طبيعي به دست داده شود. مي توان گفت وضع طبيعي، وضع افراد آدمي قبل از تشکيل حکومت و اجتماع سياسي است. در اين وضع افراد مساوي و آزادند. تا اينجا اختلافي ميان لاک و هابز وجود ندارد اما اختلاف از آنجا شکل مي گيرد که به بررسي وضعيت افراد در اين وضع و در جريان زندگي روزمره پرداخته شود. هابز معتقد است تنها قانوني که بر آدمي حکومت مي کند، قانون طبيعت است که همان قاعده عقلي است و قاعده عقلي نيز تنها در راستاي حفظ و بقاي انسان ها امر مي کند. از طرف ديگر آدمي را موجودي خودخواه مي داند که تنها در پي کسب منفعت خود است. در نتيجه هيچ گونه قانون اخلاقي در کار نيست تا بر اميال خودخواهانه او افسار زده و او را به رعايت حقوق ديگران وادار کند. به اين ترتيب شرايط افراد در وضع طبيعي، به گونه يي است که در آن همه افراد در جنگ با هم هستند و آدمي در اين وضعيت همواره در ترس و دلهره به سر مي برد، تا اينکه به اين نتيجه مي رسد که پاره يي از حقوق خود را به يک مقام واحد واگذار کند و آن مقام را در جايگاه قدرت مطلق قرار دهد در عوض از امنيت برخوردار شود. به اين ترتيب هابز ريشه ايجاد سازمان اجتماعي را در قراردادي مي داند که ميان افراد با يک حاکم مطلق منعقد مي شود و افراد هيچ گونه حقي در اعتراض به اين حاکم مطلق ندارند. اما لاک بر اين عقيده است که قانوني که بر طبيعت حاکم است قانوني کاملاً اخلاقي است و همين قانون بر قاعده عقلي انسان ها نيز تسلط دارد و هيچ تعارضي ميان اين دو قانون وجود ندارد. در نتيجه در وضع طبيعي نه تنها جنگ همه با همه برقرار نيست، که برعکس افراد چون در کارهاي خود همواره از قاعده عقلي پيروي مي کنند و اين قاعده نيز به نوبه خود تحت نفوذ قانون اخلاقي طبيعت است، زندگي به خوبي در حال گذر است و کسي به حقوق ديگران تجاوز نمي کند. چه بر اساس قانون طبيعت همه با هم برابر و از حقوق مساوي برخوردار هستند و کسي حق ندارد براي آسايش خود به اموال و جان ديگران تجاوز کند. «وضع طبيعت قانوني دارد که بر آن حکومت مي کند و آن قانون طبيعت است و قانون طبيعت چيزي جز عقل نيست و عقل که قانون طبيعت است به آدمياني که با او شور کنند خواهد گفت چون آدميان هريک با ديگري مساوي و مستقل و آزادند، هيچ يک نبايد به ديگري در جان و دست و پا و مال و ملک آسيب برساند.»2
بنابراين وضع طبيعي در نظر لاک وضعي نيست که در آن هر فرد با فرد ديگر پيوسته در حال جنگ باشد. ديده مي شود دستگاه هاي فلسفي هابز و لاک بر دو پايه مختلف بنا شده است. دستگاه هابز، دستگاه عقلي است و دستگاه لاک، دستگاه اخلاقي.3
لاک نيز مانند هابز معتقد است مردم در وضع طبيعي از امنيت کامل برخوردار نيستند در نتيجه قدرت واحدي را ايجاد مي کنند و در اين راه از برخي از حقوق خود نيز مي گذرند. اما از آنجا که مردم خود داراي قدرت مطلق نيستند پس نمي توانند چنين قدرتي را به حکمران واگذار کنند زيرا در اين صورت نفس عمل آنها زير سوال مي رود.
«مثل آن بود که وقتي افراد، وضع طبيعي را ترک کرده بودند... رضا داده بودند که همه آنها به جز يک نفر، زير حکومت قانون باشند اما آن يک نفر هنوز آن آزادي را که در وضع طبيعي داشت حفظ کند و قدرت را هم با آن توام کند و بي وحشت و ترس، هرچه هوس دارد بکند.»4
بنابراين در اجتماع سياسي مورد نظر لاک، حکمران از قدرت مطلق برخوردار نيست و قدرتش محدود است. يکي ديگر از راهکارهايي که لاک براي محدود کردن قدرت مورد استفاده قرار مي دهد «تفکيک قوا» است. البته نظريه تفکيک قوا نزد لاک با تعريف کنوني آن متفاوت است چرا که او قوا را به سه قوه مقننه، مجريه و قوه عاقد تقسيم مي کند که در اين بين قوه مقننه از قدرت بيشتري برخوردار است و قوه عاقد نيز مربوط به جنگ و صلح و بستن پيمان و... است.
از طرف ديگر لاک قدرتي را که در اختيار دولت قرار دارد، امانتي مي داند که از طرف مردم به آن واگذار شده و هرگاه در حفظ اين امانت کوتاهي کند يا قصد سوءاستفاده از آن را داشته باشد و آن را جهت محدود کردن آزادي هاي سياسي، اقتصادي و عقيدتي مردم به کار گيرد، مردم حق خلع دولت و جايگزيني آن را خواهند داشت. در همين راستا يکي از اصول مشهور لاک نظريه «طغيان مردم عليه دولت» است که بر اين اساس هرگاه دولت در مقابل راه هاي مسالمت آميز مردم جهت خلع خود مقاومت کند، مردم مي توانند از هر وسيله يي جهت واژگون کردن دولت استفاده کنند. اهميت اين اصل در اين است که تا پيش از اين طبق آموزه هاي هابز مي پنداشتند چنانچه مردم عليه حکومت طغيان کنند، اوضاع نابساماني ايجاد خواهد شد و
هرج و مرج همه جا را فراخواهد گرفت. البته انقلاب شکوهمند انگلستان که بدون خونريزي و هرج و مرج به وقوع پيوست، تاييدي بود بر نظريه لاک.
پي نوشت ها؛----------------------------
1-ردهد، برايان، «از افلاطون تا ناتو»، مترجمان مرتضي کاجي و اکبر افسري، انتشارات آگه، ص 198
2- قطعه 5 از «رساله دوم درباره حکومت» نوشته جان لاک که در کتاب «آزادي فرد و قدرت دولت» نوشته محمود صناعي، انتشارات هرمس به چاپ رسيده است.
3- صناعي، محمود، «آزادي فرد و قدرت دولت» انتشارات هرمس، ص 87
4- قطعه 93 از «رساله دوم درباره حکومت» نوشته جان لاک که در کتاب «آزادي فرد و قدرت دولت» نوشته محمود صناعي، انتشارات هرمس به چاپ رسيده است
نقل از روزنامه اعتماد، یکشنبه 3 خرداد 88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر