۱۳۹۰ خرداد ۲۶, پنجشنبه

این روزها



1- بیست و پنجم خرداد، میدان ونک. طبق پیش بینی میدان مملو است انواع و اقسام مامورین با لباسها، چهره ها و رفتارهای متفاوت. همین که این منظره را میبینی هول و هراس و همچنین حس اسارت به تو دست می دهد. از همه شان متنفر می شوی. آرزو میکنی قدرتی، سلاحی یا وردی داشتی تا از هستی محوشان کنی. همچنین می توانی در چهره بعضی شان ببینی که به هیچت حساب نمی کنند و تو، شمایل تو، شخصیت و مرام تو را به سخره می گیرند که البته بنا به منطقی که برای خود دارند.
2- گذشته از احساسات رد و بدل شده در این آوردگاه پر هول و هراس، من اما از نفرتی میترسم که در دل دو گروه ریشه می دواند. می دانم برای حکومت آزادی فردی، حقوق فردی و شهروندی اهمیت ندارد اما آیا هیچ اندیشیده اند که با این نفرتی که می کارند فردا فاجعه درو می کنند.
3- از زمانی که به یاد دارم همواره از هر قومیتی به نوعی یاد می شده. در دوران کودکی ما مصادف با دوران جنگ، گروهی از جنگ زدگان کرد در قسمتی از شهر با وضع اسفباری زندگی می کردند. از همان هنگام کودکان را از معاشرت با آنها می ترساندند که خطرناکند. که غریبه اند و ... از این داستان که بگذری عرب های کشورت نوعی دیگر، ترک ها، لرها، شمالی ها و انبوه محتویات هزل ذهن ما. و امروز دسته بندی های جدید. مرفه بی درد و مستضعف پردرد و خطرناک تر از همه سبز و غیر سبز. بسیجی و دانشگاهی. خودی و غیر خودی.البته این بار با چاشنی نفرتی فزاینده و رو به رشد. بترسیم از این همه نفرتی که در دلها کاشته می شود. نفرتی که فردا جز میدانی جنگ برای کشور به ارمغان نخواهد آورد. میدانی که قربانیش نه یک گروه و دسته و حزب که انسانیت و اخلاق است.
4- بعد از این فکرها که اغلب در کوه نوردی های آخر هفته به ذهنم می رسد یاد فاجعه بوسنی افتادم. جایی که تفرقه ریشه دار بین قومیت ها و نژادها سر باز کرد و شد آنکه همسایه، گلوی همسایه اش را درید و ناموسش را به تاراج برد. بهتر است از زبان خودشان بخوانیم:
" کشور من تصویر یه سرباز جوونی رو داره که برای اولین بار آدم کشته. کنار مردی که گردن اش رو بریده و هنوز داره جون میده بالا میاره"
کشور من شبیه مادریه که این نامه رو براش فرستادند: پسرت رو کشتیم. اگه میخوای برات جسدش رو بفرستیم تا خاک کنی ، برامون سه هزار دلار جور کن
کشور من یه پناهنده پیر مسلمون دم مرگه که وارد یه روستای یونانی اورتودوکس میشه. قبل از این که بمیره مختصر به روستایی ها توضیح میده چجوری یه مسلمون رو دفن می کنند
یا تصویر کشور من این جمله است که میگن کلاه آبی های هلندی روی دیوار نوشتن: دختره بی دندون و سیبیلوئه و بوی گه میده؟ پس حتماً بوسنیاییه"


پس نوشت: نقل قول ها از " پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی" / ماتئی ویسنی یک/ تینوش نظم جو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر