۱۳۹۲ دی ۴, چهارشنبه

غریبه و مه بیضایی، داستان جامعه ی منتظر و ...

در این روزهای سرد تعطیلات شاید یکی از بهترین کارها برای گذران اوقات تماشای فیلم هایی باشد که ندیده ایم و این بار قرعه به نام "غریبه و مه" بیضایی افتاد. فیلمی که دیدنش خاطره ی "مده آ" و "ادیپ شاه" پازولینی رو زنده می کن. فیلمی راز آلود و اسطوره ای در فضای یک جامعه ی بدوی که الحق بیضایی در به تصویر کشیدنش ان هم با امکانات سال 1353 ایران کاری سترگ کرده است. فیلم مملو از تصاویر و نمادهای اساطیری است که باید با دنیای فیلمساز آشنا بود تا به درکی درست تر دست یافت اما آنچه بیضایی به تصویر می کشد اجمالاً جامعه ای است به شدت مشغول روزمرگی که از پذیرفتن هر اتفاق جدیدی هراس دارد و همیشه حوادث است است که او را بر می انگیزاند. جامعه ای که بهتر از هر کاری در عزاداری تبحر دارد. در سکانس های پایانی فیلم زمانی که "آیت" قهرمان فیلم در تکاپو برای نجات جان خویش است مردم روستا به جای کمک به او بنای عزای او را می گذارند! و البته باز در فیلم بیضایی بانویی است "پروانه معصومی" که نماد سرسختی و زندگی است ولی در اخر جامعه او را نیز سیاهپوش و سوگوار می کند.
بیضایی جوامع ما را جوامع اسطوره زده می داند که دست بسته منتظر پیش آمدن حوادث اند و تنها کاری که از دستشان بر می آید سوگواری است. او قهرمانانش را از مردمان عادی انتخاب می کند که تنها از این حیث قهرمان اند که زندگی را انتخاب می کنند و برایش می جنگند و البته هر چند "آیت" و نشانه باشند در ظلمات جوامع خواب زده راه به جایی نمیبرند.

۲ نظر:

  1. عادل من این فیلم رو کامل ندیدم.همیشه از ماهواره یه تیکه هایی شو دیدم.
    خوشحالم بعد از مدتها بالاخره دوباره شروع به نوشتن کردی.

    پاسخحذف
  2. من رو یاد کتاب "جامعه شناسی نخبه کشی" از علی رضاقلی" انداخت ...
    کتابی که درد رو به استخونای آدم وارد میکنه...

    پاسخحذف