برای من که تازه وارد سرزمین فرنگستان شده ام کنار تمام چیزهای رنگ به رنگ و عجیب و غریب دو مورد توجه ام رو بیشتر جلب میکنه. یکی سالخوردگان این سرزمین و دیگری کودکانشان. اگر تا دیروز عکس بچه های بور و چشم آبی یا سیاه و بامزه رو می دیدم این روزها به وفور خودشون رو می بینم و ... بگذریم. حرفم جای دیگری است. اینکه بچه ای شیرین رو ببینی و شروع کنی به ایجاد ارتباط بصری با او و کلی بخندی و چشمک بزنی و ... خوب شاید به ظاهر یک رفتار طبیعی باشه ولی ... امروز پسرکی سیاه پوست داخل گهواره وسط مترو توجه ام رو جلب کرد. با هم چشم تو چشم شدیم و قطعاً او بیشتر از من تعجب می کرد. به طرز وحشتناکی هم خوابش میامد و به زور چشم هاش رو باز نگه می داشت. خلاصه اینکه دیدم این ارتباط بصری داره اذیتش میکنه. جام رو عوض کردم و کودک خوابش برد. راحت ... باخودم فکر می کردم ما بزرگترها هنگام مراوده و مواجهه با بچه ها تنها از نگاه خودمون قضیه رو می بینیم و هیچ توجهی نداریم که طرف مقابل هم به طور خیلی شکننده تری دارای احساساته. حتماً دیدین بچه ای که وارد یک جمع خانوادگی میشه و همه به شکل وحشتناکی البته از سر نیکی به سمتش هجوم می برن که ببوسندش و بغل ش کنند و بچه ی بی نوا از وحشت یک جمع غریب فقط بغض میکنه یا شروع میکنه به گریه کردن. این کار ما بزرگترها حتی با نیت درست، مصداق کودک آزاری نیست؟ آیا کودک آزاری فقط به داغ و درفش گذاشتن و یا تجاوز جنسی خلاصه میشه؟ و واقعاً در مقابل این کوچولوهای شیرین باید چکار کرد؟ ...
شاید بعضی مواقع بشه واقعا گفت که از مصادیقه ...
پاسخحذفدر مورد خود من در سال های کودکیم در هنگام ورود به مجلس های پر از آدم های غریبه ، کلی حس ناخوشایند وجود داشت برام و از توجه دیگران حس خوبی نداشتم و از مدل حرف زدن و یا رفتار دیگران خوشم نمیومد و حالا که خودم جای اون بزرگترها رو گرفتم در مواقعی مثل دید و بازدید عید ، که کودکی رو برای اولین بار میبینم ، سعی میکنم بهش فرصت بدم و دیدم که اگه با همون زبان خودم به عنوان یه آدم 28 ساله ، باهاشون ارتباط برقرار کنم ،اونها حس بهتری خواهند داشت و همواره در موقع ترک خونمون ، بینمون کلی رابطه خوب بوجود اومده ...
ولی در مورد اینکه همواره مثلا ارتباط بصری با یه کودک غریبه تو خیابون ، مثبت یا منفی باشه مخالفم و این به مد اون بچه خیلی مربوط میشه و صداقت رفتاری شما...
همین دیروز تو خیابون با یه بچه تو کریمخان که دستش تو دست باباش بود ، کلی ارتباط بصری مثبت برقرار کردم و هر دومون کلی حس خوب پیدا کردیم...
راستی از توجهت به سالخوردگان حرف زدی ...
از اون ها هم بنویس...